جدید ترین دکلمه های غمگین
خرید زردچوبه اصل
پودر زردچوبه اصل مصرف زیادی در صنعت غذا و صادرات دارد به همین دلیل خرید و فروش پودر زردچوبه تازه و قیمت پودر زردچوبه اصلی مناسب برای صادرکنندگان و خریداران عمده از اهمیت بالایی برخوردار است. خرید زردچوبه تازه در این مطلب شما را در خرید و قیمت زردچوبه تازه راهنمایی خواهیم کرد خرید زردچوبه کیلویی
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
به تنهایی عادت کردهام اما، گاهی عمیقا دلم میخواهد عزیز دل کسی باشم.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
اینروزها دارم بیاختیار دنبال خبرهای خوب میگردم، انگار منتظر باشم، منتظر یک اتفاق عزیز، یک دلخوشی جانانه، یک معجزه! دوست دارم وقتی مادرم پرسید چه خبر؟ سکوت نکنم و نگویم هیچ! دوست دارم از شوق بالا و پایین بپرم و با هیجان از اتفاقاتِ شگفتانگیز جهانم حرف بزنم.
من منتظر پستچیِ حامل نامههای خوشایندم، در انتظار تماسی نویدبخش، حرفی تازه، خبری خوب.
به هر حال این امید است که ما را زنده میدارد و خدا، خدا، خدا… خدا بزرگتر از شرایط و اوضاع اینروزهاست.
منتظرم در بزنند، باز کنم، نوری بتابد و خدا پشت در باشد…
🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱
گنجشك از باران پرسيد: «كار تو چيست؟»
باران با لطافت جواب داد: «تلنگر زدن به انسانهايى كه آسمان خدا را از ياد بردهاند…»
“گاهى بايد كركره زندگى را پايين بكشيم و با خود خلوت كنيم و به پيرامونمان با دقت بيشترى نگاه كنيم… شايد چيزهايى را از ياد برده باشيم!”
زندگی لمس لحظه هاست
لحظه های بودن
لحظه های ماندن
لحظه های ترس وتنهایی
لحظه های عشق وشیدایی
“پس تا هستی زندگی کن”
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
نوشته بود:
کسی را چُنان دوست داری که برایش بجنگی؟
نوشتم: از جنگها برگشتهام، با زخمها و موی سپید و یاد گرفتهام صبور باشم و به تماشا قانع!
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
آدمها دو جور زخم می خورند، زخم غریبه ها و زخم خودی ها.
زخم غریبه ها حادثه ای زودگذر است، دردی موقت که تسکینش سخت اما ممکن است. کم کم از یاد می بری و راه میفتی و برمی گردی به سرزمین آرامش.
زخم خودی ها اما… آخ! آن که تو را خوب می شناسد، آن که می داند نقطه ضعفت کجاست، و باید کجایت را بشکند که روحت قطع نخاع شود، آن که بلد است طوری درد را به جانت بنشاند که صد چینی بندزن ماهر نتوانند تکه های وجودت را به هم بچسبانند، آن که همیشه ساحل امنت بوده و حالا با دلیل یا بی دلیل شده باتلاقی از گنداب متفن. او که رهایت می کند در حیرت و درد و سکوت و تنهایی. زخم او جانکاه است، آن زخم که خوب نخواهد شد، حتا وقتی وانمود میکنی همه چیز را فراموش کرده ای.
پشت سرم، جای شکستگی بزرگی هست، پنهان شده زیر موهای زبر. بچه که بودیم، بازی می کردیم و سرم شکست. حالا سالهای سال است هیچکس نمی داند زیر موهای من جای یک زخم بزرگ پنهان شده، تنها خودم میدانم و آن کسی که سرم را شکست. گاهی بی اراده دست می کشم روی جای زخم، تا یادم بیاید در هر بازی ساده با تنی ترین رفیق هم خطر زخم خوردن هست، زخمی که جایش برای همیشه می ماند.
داشت یادم می رفت، آدمها دو جور زخم می خورند؛ اما هزار جور زخم می زنند….
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
کاش آدمی عشقش را بردارد و برود یک جای دنج. زیر آفتاب، روی مهتاب، لابلای خواب. جایی که به صدای پای این همه عابر بیتفاوت شود. کاش عشق مثل یک خواب معصومانه، ساده باشد …
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
یک چیزهایی را نمیشد گفت.
نمیشد گفت: دلم تنگ شده، با من حرف میزنی؟ نمیشد گفت: غمگینم از زمین و زمانه، آرامم میکنی؟ نمیشد گفت: سراغم را میگیری؟ دلت تنگ میشود؟ بغلم میکنی؟
اما میشد سکوت کرد، فاصله گرفت، حرف نزد، ناامید شد و آرام آرام و برای همیشه از آدمها دل کند.
میشد از نهایت دلتنگی، به بیحسیِ مطلق رسید و دیگر نخواست.
یک چیزهایی توضیح دادنی و بهخاطر سپردنی نیستند؛ ذاتیاند و بعضیها آدمِ دوست داشتن و رابطههای عمیقِ احساسی نیستند و همان بهتر که هیچکس به هزار امید و ترفند، قلعهی ارزشمندِ احساساتش را روی آب نسازد.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
قلب، مهمانخانه نیست، که آدمها بیایند و دو سه ساعت یا دو سه روز در آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانهی گنجشک نیست، که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد. قلب، راستش نمیدانم چیست، اما این را میدانم، که جای آدمهای خیلی خوب است. برای یک عمر، برای همیشه …
🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
يادته همیشه بهم میگفتی تو بچه ای..؟
منم دلم میشکست و میگفتم نه نیستم..
حالا که فکر میکنم میبینم حق با تو بود
من خیلی بچه بودم
مثل بچه ها واسه کوچیک ترین چیزا ذوق میکردم..
مثل بچه ها دروغ بلد نبودم.
مثل بچه ها دلم پاک بود و وقتی میگفتم
دوستت دارم،يعنی واقعا دوستت داشتم..
من مثل بچه ها دلم میشکست و
مثل بچه ها ۲ دقیقه بعد میبخشیدمت و
مثل بچه ها صبحمو با تو شروع می كردم..
آره من خیلی بچه بودم
اما تو خيلی بزرگ بودی
دوست داشتنت
حرف زدنت و خيلی چيزای ديگت
مثل آدم بزرگا دروغ بود..
تو خيلي بزرگ بودی
خيلی خيلی بزرگ !🥀
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
غم را روانه کردهام به دور دستها. نشستهام پشت پنجرهی بهار. بوسه میزنم بر شعر، گل، قهوه، و موسیقی. مشت مشت شادی در خانه میپاشم، میخندم، و به فاصلهی من تا من فکر میکنم. قهوهام را تلخ سر میکشم، و طعم گَس زندگی را فراموش میکنم. این روزها قوی بودن، انتخاب من است …
🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
حکمتی داره…
وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره
وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری
وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس میدی
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا میخواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده
وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی…
🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
وقتی داشتم روزهای سختم را بدون یاریِ آدمها پشتسر میگذاشتم و هیچکس را برای مساعدت و دلگرمی نداشتم فهمیدم؛ من در نهایتِ ضعفم، قدرتمندم، در نهایت شوخطبعیام، قاطعم، در نهایت بیطاقتیام صبورم و در نهایت شکنندگیام ادامهدهندهام. من در نهایتِ اضطرابم آرامم، در نهایت محدودیتم بلند پروازم و در نهایت پناهندگیام پناهدهندهام.
من در سختترین لحظات، خودم را محک زدم، دورتر ایستادم و به خودِ به استیصال رسیده و ادامهدهندهام نگاه کردم و دلم خواست او را بغل بگیرم. او که به انتهای خط طاقتش رسیدهبود و همچنان داشت امیدوارانه ادامه میداد، که نا امید میشد، بغض میکرد، خسته میشد، کنار میکشید، اما خیلی زود خودش را آرام میکرد، به خودش دلداری میداد، اشکهای خودش را پاک میکرد، بلند میشد و با نگاهی رو به جلو، ادامه میداد.
من در سختترین روزهای زندگیام، خودم را شناختم و قول دادم بیشتر حواسم به خودم باشد. من همیشه بیش از توانم جنگیدهام. هرکس جای من بود همان ابتدای راه برای همیشه تسلیم میشد و در نقطهی امنی از زندگیاش برای همیشه پناه میگرفت.
#نرگس_صرافیان_طوفان
🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
بدون شک این روزهای سخت تمام خواهند شد و من به خودم ثابت خواهمشد و اطرافیانم به من. آدم، هیچ خوب نیست از دیگران توقع داشتهباشد، ولی نگه داشتن آدمهایی که در روزهای سخت تو، به عمد رهایت میکنند و نمیشود روی حضور و حتی حمایت کلامیشان حسابی باز کرد، از آن هم بدتر است.
روزهای سخت، حتما تمام خواهند شد و من خودم -که تنهایی از پس همه چیز بر آمدم و به تنهایی از بیراههی رنجها عبور کردم- را محکمتر از همیشه در آغوش خواهمکشید.
#نرگس_صرافیان_طوفان
🍂🥀🍂🥀🍂🥀
نگفته بودم؟!
نگفته بودم دنیا بی رحم تر از آن است
که تو دوست داشتن را از امروز به فردا عقب بی اندازی؟
نگفته بودم قدر بودن هایمان را بدانیم؟!
گاهی دیر می شود برایِ گرفتنِ دستی؛
نشاندنِ بوسه ای از سر عشق، رویِ پیشانیِ اقبالی بلند!
نگفته بودم؟!
گفته بودم جانم!
این دنیا به یک باره می بلعد
ویران می کند
و تو به خودت می آیی
می بینی چه دیر شد و عزیزت دیگر در کنارت نیست!
دیر می شود گاهی
دیر!
👤عادل دانتیسم
📚عهد شکستن کار من نیست
🍂🥀🍂🥀🍂
حرفهایت را برای کسی بگو، که معنای سکوتت را بفهمد. که اگر باران شدی، چتری شود بر سرت. حرفهایت را برای کسی بازگو کن، که نسیم شود و به نوازش بکشد روحت را. که طلوع کند میان آغوشت. که بشکند سکوت سرد حرفهایت را. که بیاید و دستانت را میان دستانش پنهان کند، و چشمهایش را بدوزد به چشمهایت، و لبخندی بزند و بگوید “من برای دلتنگیهایت جان میدهم، برای نگرانیهایت، برای بغضهایت، برای حرفهای نگفتهات، برای لبخندهای عاشقانهات”. کسی که بیاید و بگوید “دلتنگ نباش! تا زمستان نباشد، بهار معنا ندارد” …
🍂🥀🍂🥀🍂
یک روز میفهمی که عاقبت، این فقط تویی که برای خودت میمانی، و آدمها هر چقدر هم عزیز و هر چقدر هم نزدیک، دنبال زندگی و آرزوهای خودشان میروند. روزی به خودت میآیی. روزی که تارهای سفید موهایت در نبرد تن به تن با تارهای سیاه، پیروز شدهاند، و تو ماندهای و حسرت کارهایی که نکردهای، لذتی که نبردهای، سفرهایی که نرفتهای، و زمانی که برای خودت نگذاشتهای. تو ماندهای و آرزوهایی که برای رسیدنشان، دیگر دیر است. ثانیهها را دریاب …
🍂🥀🍂🥀🍂
هروقت توی زندگی به یه دوراهی رسیدی که یک طرفش احساس بود، یک طرفش منطق، حتما سمت منطق حرکت کن. چون ته همون جادهی منطق، یک احساس قشنگ منتظرت ایستاده، اما ته جادهی احساس، همیشه یک منطق ترسناک هست، که گاهی مجبورت میکنه قید احساست رو بزنی …
🍂🥀🍂🥀🍂
میشود شب خوابید و صبح، همه چیز را فراموش کرد؟
میشود یکشبه از یاد برد غمها را، مشکلات را، دردها و قویتر از جا برخاست؟
میشود دوباره گفت «سیب» و شاتر را فشار داد و لبخندی حقیقی و عمیق ثبت کرد؟
میشود یکشبه خوب شد؟
یکشبه همه چیز را درست کرد؟
یکشبه قویتر شد؟
میشود؟
🍂🥀🍂🥀
گفتم: قضاوت نکن! بد گویی نکن! بیانصاف نباش! من شاید حوصله و زمانی برای اعتراض نداشتهباشم، سکوت کنم، اهمیتی ندهم و کار خودم را بکنم و حال دلم بیتوجه به تو و حرفها و رفتارهای تو خوب باشد؛ ولی دنیا میچرخد و میچرخد و تو را در همان شرایط و اینبار مقابل کسی قرار میدهد که سرش برای جنگیدن و انتقام گرفتن درد میکند و حساب خودش و من و هزارتای دیگر را از تو پس میگیرد. واقعا خوشحال نمیشوم که ضربه خواهیخورد، اما کار دنیاست. تو باید دقت کنی چه کنشی به سمت کائنات میفرستی، چون واکنشی چندین برابر شبیه به همان دریافت خواهیکرد. بهخاطر خودت میگویم، کاری به کار من و کاری به کار دیگران نداشتهباش. زمانت را برای خودت نگهدار و زندگیات را بکن.
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
اصالت يعني ، نتوني به کسی خيانت کني، نتوني دل بشکني، نتوني دورو باشي، نتوني آدما رو بازي بدی و …
يعني براي خودت يك چهار چوب محكم اخلاقي داشته باشي !
چهارچوبي که خودت ، با جهان بيني خودت ، براي خودت تعريف مي كني . بنابر این ، کسي که چهارچوب اخلاقي داره ، اصالت داره.
اصالت رو نه مي شه به ارث برد ، نه می شه خريد ، نه مي شه اداشو درآورد ، و نه مي شه با بزک و دوزک ظاهری ، بهش رسيد .
اصالت واقعی ، به محيط زندگي ما ، تربيت ، و ‘”تلاش فردي ما براي دونستن'” ، و تغيير در جهت انسان بهتر شدن ، بستگی داره .
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ
ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ…
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ بی تابی و ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ
ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ
همیشگی ﻧﯿﺴﺖ ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ
ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ…
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
یه جاهایی اشتباه کردی
چون برات لازم بود:
یه روزایی اعتماد کردی
و ضربه خوردی
چون باید درس میگرفتی،
یه مواقعی واردِ روابطِ سمی شدی
چون نیاز به تجربه داشتی؛
دیگه خودت رو سرزنش نكن،
چون تمامِ اشتباهاتت
بخشى از مراحلِ رشدِ تو بوده،
مراحلى كه بايد ازشون عبور كنى
تا عمیقتر بفهمی
و به كسى كه میخواى
و واقعاً بايد باشى تبديل بشى.
پس سخت نگیر…
چون تو با اشتباهاتت تعريف نمیشی
و تمام این مسیرها بخشی از
مراحلِ رشد و بلوغِ فکریِ توئه
تا خودت رو بشناسی و
بدونی از زندگیت چی میخوای
و حالا آدمهای مناسب رو هم
به زندگیت وارد کنی…!.
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
یک روزهایی را باید اختصاص داد به بی خیالی…
نه به دغدغه ای فکر کرد
نه غصه ای خورد
نه نگرانِ چیزی بود.
یک روزهایی را باید از تویِ تقویمِ دنیا بیرون کشید و برایِ خود کرد.
از من می شنوید گاهی اوقات خودتان را بردارید و بزنید به جاده ی بی خیالی.
ميانِ این همه مشغله و روزمرِگی هایِ تکراری ، برایِ ساعاتی هم که شده گوشه ی دنجی رها شوید و برایِ ادامه ی راه نفس بگیرید…
اجازه ندهید دلخوشی و آرامش
مسیرِ قلبِ شما را گم کند…
اجازه ندهید امید و نشاط در شما بمیرد…
یک روزهایی برایِ خودتان باشید…
برایِ خودِ خودتان…
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
بخند و اشک بریز!
شادمان باش با غمی ڪه درون ِ توست!
زندگی کن!
از خودم می پرسم:
دیروز و فردا کدامشان همراهِ منند؟!
_هیچ کدام!
هر روز متولد شو، هر روز…!
به گوش هایت
به چشم هایت
به خیالت
به قلبت…
به روحت بیاموز زندگی کند در سکوت و فقط در همین لحظه را!
هم اکنون را زنده باش و زندگی کن…..
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
غمت نباشد رفیق!
همین روزها یک نفر از راه میرسد که تو بزرگترین معجزه و آرزوی زندگیاش باشی
کسی که بجای تمام آنها که نادیدهات گرفتند،
تو را ببیند،
بهجای تمام آنها که مراقبت نبودند،
مراقبت باشد و به اندازهی تمام زخمهایی که خوردهای و دردهایی که کشیدهای؛
برای داشتنت بجنگد و تمامِ حواسش به آرامش و لبخندِ تو باشد .
کسی که هر صبح،
برای شنیدنِ صدای تو، بیتاب باشد،
هر شب با خیالِ داشتنت بخوابد و هر ثانیه با حرفهای شیرین و عاشقانهاش،
بهترین احساسِ ممکن را داشته باشی.
کسی که قرار است مهمترین آدمِ زندگیاش باشی و با هر نگاه او،
جان بگیری…
همیشه که قرار نیست زخم خوردهی آدمهای اشتباه باشی،
همیشه که قرار نیست بد بیاوری،
عذاب بکشی و بی پناه باشی!
صبر کن رفیق؛
روزهایِ خوبِ تو هم میرسند،
صبر کن…
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻦ ﺳـــــــﺨﺖ ﺍﺳﺖ …
ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣنی که به خیلی ها بی اندیشه بها دادم
ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿــﺪﺍﻧﻢ ﻭ ﺩﻟﻢ …
و ﻫﻤﻪ ﺗﻨـــــﻬﺎ ﻟﺒــﺨـــﻨﺪﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ دیدن ؛
ﻭ ﺣﺴــــــﺮﺕ ﻣﯿـــــﺨﻮﺭﻧﺪ ﺑـــﺨﺎﻃﺮ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻧـــﻢ
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾــــــــﻢ …
ﻭ ﻫﯿــــــﭽﮑﺲ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻤﯿـــﺪﺍﻧﺪ که چگونه احساساتم به تاراج رفت
و ﭼﻘﺪﺭ بی تفاوت شدهام به تمام نگاه های عاطفی
ﺍﺯ ﯾــــــﺦ ﺯﺩﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﻗﻠﺒــــﻢ
ﻭ ﺍﺯ بی وفایی ها….
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
غمگین نباشید …
چرا که خوشبختی میتواند
از درونِ تلخترین روزهای زندگی شما
زاده شود. . . .
باورکن در تقدیر هر انسانی معجزهای
از طرف خدا تعیین شده
که قطعاً در زندگی
در زمان مناسب نمایان خواهد شد….!
یک شخص خاص …
یک اتفاق خاص …
یا یک موهبت خاص …
منتظر اعجاز خدا در زندگیات باش
بدون ذرهای تردید …
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
توکل برخدایت کن؛
کفایت میکندحتما؛
اگرخالص شوی بااو؛
صدایت میکندحتما”؛
اگربیهوده رنجیدی؛
ازاین دنیای بی رحمی؛
به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکندحتما”؛
دلت درمانده میمیرد؛
اگرغافل شوی ازاو؛
به هروقتی صدایش کن؛
حمایت میکندحتما”؛
خطاگرمیروی گاهی؛
به خلوت توبه کن بااو؛
گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکندحتما”؛
به لطفش شک نکن؛
اگردنیاحقیرت کرد؛
تورسم بندگی آموز؛
حمایت میکندحتما”؛
اگرغمگین اگرشادی؛
خدایی راپرستش کن؛
که هردم بهترینهارا؛
عطایت میکندحتما ….
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
گنجشک از باران پرسيد:
کار تو چيست؟
باران با لطافت جواب داد:
تلنگر زدن به انسانهايي که آسمان خدا را از ياد برده اند.
گاهي بايد کرکرۀ زندگي را پايين بکشيم و با خود خلوت کنيم .
و به پيرامونمان با دقت بيشتري نگاه کنيم،
شايد چيزهايي را از ياد برده باشيم.
یه وقتهائی هست که جز خودمان چیزی را نمی بینیم حتی #خدا را ….
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه
گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه
هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست
خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه
تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مرا
دوست دارم همدمت باشم ، ولی سربار نه
قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان
بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه
گه مرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی
آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه
می روی اما خودت هم خوب می دانی عزیز
می کنی گاهی فراموشم ، ولی انکار نه
سخت می گیری به من ، با اینهمه از دست تـو
می شوم دلگیر شاید نازنین ، بیزار نه…
✍#استاد شهریار
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
دلم میخواد مثل این انجمن معتادین گمنام،
یه انجمن عاشقین گمنامم بزنن،
برم اونجا و بگم
….. هستم،
يه آدم رمانتیک،
سه سالِ پاکم،
همه بگن سلام
بعد بگم میخوام یه خاطره از دوران عاشقيم بگم،
چشامو ببندم و تورو بخاطر بیارم، توو بغلمی،
موهاتو میذارم پشت گوشِت،
با چشمات زل میزنی توو چشام، قلبم تند تند ميزنه،
اَه لعنتي!
دوباره عاشقت شدم…..
بعد تعریف کردن خاطره،
باید بگم دوستان لغزيدم!
فردا میام و اعلام بیست و چهار ساعت پاکی میکنم….
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ !
ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻡ !
ﺯﺑﺎﻧﻢﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ !
ﻭﻟﯽﺣﺮﯾﻒ ﺍﻓﮑﺎﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ !
ﭼﻘﺪﺭﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ !!!…
ﺧﻮﺵﺑﺤﺎﻝ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ،
ﺗﻤﺎﻡﭘﺴﺘﯽ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺮﻗﺼﺪ !!!…
ﮐﺎﺵﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩ ..
ﭘﯿﺮﺑﺪﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﯾﻢ ..
ﺁﻧﮕﺎﻩﺩﺭ ﺭﺧﺪﺍﺩ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ..
ﺳﭙﺲﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽتــاریــڪ ،
ﺑﺎﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﺭﺍﻡ
ﻣﯿﻤﺮﺩﯾﻢ ..
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
دلتنگ که باشی نفست بند تنت نیست
دل داری و انگار که جان در بدنت نیست
دلتنگ که باشی همه جا تیره و تار است
نه نای شنیدن و نه حرف و سخنت نیست
دلتنگ که باشی به کما رفته ای انگار
دل مرده ولی گور و عزا و کفنت نیست
دلتنگ که باشی همه جا عین جهنم
میسوزی و یک چاره به درد و محنت نیست
دلتنگ توام ای همه ی دار و ندارم
در خانه ی من عطر تن و پیرهنت نیست..
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂
تا بال شَوَم پر بزنم به آسمان ها …
مشتاق به دیدار تو باشم و جهان ها
مارا همه چیزمان شود چشم و چراغت
حس کردن و ُخندیدن و ُرقصیدن وُ عاشقت
شدن ها …
با عشق وَیا درد و َیا مهر تو یا رنج
در سطح تو در عمق تو در طول و َیا عرض
در محور آغوش تو در
جان
زمان ها ….
دیوانه ی دیوانه ی دیوانه شدن ها
#نایاش
🥀🍂🤎🍂🥀🍂🤎🍂🥀🍂