گلچینی از غزل و شاه بیت های شاعران معاصر و امروزی

دکلمه، شعر، غزل

🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم

درخت سوخته ای در کنار رودم من
اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم

#فاضل_نظری

 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

با تو عتاب دارم
جانا چرا چنینی

رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی

#مولانای_جان

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

ای ز خیال‌های تو گشته خیال عاشقان
خیل خیال این بود تا چه بود جمال تو

زهر بود شکر شود سنگ بود گهر شود
شام بود سحر شود از کرم خصال تو

#مولانای_جان

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

دکترم ڪَفت شما مشکلتان کم خونی است

خون دل میخورم اے کاش کہ تاثیر ڪند…!

#سید_تقی_سیدی

🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم
که راه دورتر از عمرِ آرزومندست

تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن
که پیشِ پای تو ترکیبِ من پراکنده ست!

#هوشنگ_ابتهاج

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃🍂

تلخ کنی دهان من قند
به دیگران دهی

نم ندهی به کشت من
آب به این و آن دهی

#مولانای_جان

🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

ای آنک تو شاه مطربانی
زان دلبرکش بگو که دانی

خواهم که دو عشر ای خوش آواز
از مصحف حسن او بخوانی

در هر حرفیش مستمع را
بگشاید چشمه معانی

سینش گوید که فاستجیبوا
نونش گوید که لن ترانی

ای طره او چه پای بندی
وی غمزه او چه بی‌امانی

از نرگس او است ای گل سرخ
کان اطلس سرخ می‌درانی

ماندم ز تمام کردن این
باقیش تو بگو بر این نشانی

#مولانای_جان

🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂

هم ترازو را ترازو راست کرد
هم ترازو را ترازو کاست کرد

هر که با ناراستان هم‌سنگ شد
در کمی افتاد و عقلش دنگ شد

#مولانای_جان

🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂

ماه دیدم شد مرا سودای چرخ
آن مهی نی کو بود بالای چرخ

تو ز چرخی با تو می‌گویم ز چرخ
ور نه این خورشید را چه جای چرخ

زهره را دیدم همی‌زد چنگ دوش
ای همه چون دوش ما شب‌های چرخ

جان من با اختران آسمان
رقص رقصان گشته در پهنای چرخ

در فراق آفتاب جان ببین
از شفق پرخون شده سیمای چرخ

سر فروکن یک دمی از بام چرخ
تا زنم من چرخ‌ها در پای چرخ

سنگ از خورشید شد یاقوت و لعل
چشم از خورشید شد بینای چرخ

ماه خود بر آسمان دیگرست
عکس آن ماهست در دریای چرخ

#حضرت_مولانا
#دیوان_شمس

🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂

گویند که شاعری نکن کارت نیست
ذوق و هنرش درون اشعارت نیست

باشد که دگر شعر نگویم هرگز
پرسش آورد که پس دلبر و دلدارت کیست؟
#بهرام_قربانی

🌱🍂🌱🍂🍂🌱🍂🌱

ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی

صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی

صد بار فسون کردم خار از تو برون کردم
گلزار ندانستی در خار دگر رفتی

گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی
ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی

مانند مکوک کژ اندر کف جولاهه
صد تار بریدی تو در تار دگر رفتی

گفتی که تو را یارا در غار نمی‌بینم
آن یار در آن غار است تو غار دگر رفتی

چون کم نشود سنگت چون بد نشود رنگت
بازار مرا دیده بازار دگر رفتی

#مولانا

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

هم شب قدر آشكارا شد چو عید
هم فرشته با بشر آمیختند

هم زبان همدگر آموختند
بی نفور این دو نفر آمیختند

نفس كل و هر چه زاد از نفس كل
همچو طفلان با پدر آمیختند

#مولانای_جان

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

حمد هم از لبِ سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می‌بینی که

غنچه‌ای مژده‌ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می‌بینی که؟

#فاضل_نظری
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

من “نغمهٔ نی” بودم و چون “مویهٔ عُشاق”
با آه درآمیخته شد، بود و نبودم

یک عمر برای تو غزل گفتم و افسوس
شعری که سزاوار تو باشد سرودم

#فاضل_نظری

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃

اَلمِنَّةُ لِلُّه که درِ میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

خُم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت، نه مجاز است

از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است

شرحِ شِکَنِ زلفِ خَم اندر خَم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

بارِ دلِ مجنون و خَمِ طُرِّهٔ لیلی
رخسارهٔ محمود و کفِ پایِ ایاز است

بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیدهٔ من بر رُخِِ زیبایِ تو باز است

در کعبهٔ کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبلهٔ ابروی تو در عینِ نماز است

ای مجلسیان، سوزِ دلِ حافظِ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

#حضرت_حافظ

🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱

ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده
اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده

ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید
بر بنده همان لحظه آن چیز گذر کرده

از شیوه و ناز تو مشغول شده جانم
مکر تو به پنهانی خود کار دگر کرده

بر یاد لب تو نی هر صبح بنالیده
عشقت دهن نی را پرقند و شکر کرده

از چهره چون ماهت وز قد و کمرگاهت
چون ماه نو این جانم خود را چو قمر کرده

خود را چو کمر کردم باشد به میان آیی
ای چشم تو سوی من از خشم نظر کرده

از خشم نظر کردی دل زیر و زبر کردی
تا این دل آواره از خویش سفر کرده

#مولانای_جان

🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای
نی غلطم، در دل ما بوده‌ای

دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام
ای که تو سلطان وفا بوده‌ای

آه که من دوش چه سان بوده‌ام!
آه که تو دوش کرا بوده‌ای!

رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بوده‌ای

زهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟! »

#مولانا

🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂

روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش

ای قطب آسمان‌ها در آسمان جان‌ها
جان گرد توست گردان می‌دار بی‌قرارش

🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂

☘دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی

دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی

#سعدی

🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست

باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست

دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه کیست

می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست

یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست

گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست

#حضرت_حافظ

🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂

این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟
هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت

باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست
هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت

دل رم کرده ندارد گله از تنهایی
که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت

از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

دارد از خلد ترا بی بصریها محجوب
ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت

هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل
در دل سوختگان انجمن آراست بهشت

عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت

صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
که درین آینه بی پرده هویداست بهشت

#صائب_تبریزی

🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱

خوش باش که هر کِه راز دانَد
دانَد که خوشیْ خوشی کَشانَد

شیرینْ چو شِکَر تو باش شاکِر
شاکِر هردَم شِکَر سِتانَد

#غزل_مولانا

🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱

شراب شوق مے نوشم به گرد یار مے گردم
سخن مستانه مے گویم ولے هشیار مے گردم

گهے خندم ، گهے گریم ، گهے افتم ، گهے خیزم
مسیحا در دلم پیدا و من بیمار مے گردم

#مولانا

🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱

    • مانده حالا به چه باید بپرد گاه‌ به گاه
      آن پلنگی که شبی پنجه رسانده‌ست به ماه!

      گفتمش شیخ! در این آه چه تأثیری هست؟
      گفت لا حول و لا قوه الا بالله

      سر سجاده به اقرار گناه آمده‌ای
      مستی‌ات عذر تو و عذر تو بدتر ز گناه

      ای که سر خواستی از عاشق بی‌مقدارت
      ما کریمیم.. «کم» از ما که کریمیم نخواه!

      گفتم ای دوست همین هفته قرار من و تو
      مرگ هم طعنه زد و گفت که انشاالله!

      #حسین_زحمتکش

      🍂🌱🍂🌱

      قصه درد دل و غصه شبهــاى دراز
      صورتى نيست كه جائى بتوان گفتن باز

      محرمى نيست كه با او به كنـار آرم روز
      مونسى نيست كه با وى به ميان آرم راز

      در غم و خوارى از آنم كه ندارم غمخوار
      دم فروبسته از آنم كه ندارم دم ســاز

      خود چه شاميست شقاوت كه ندارد انجــام
      يا چه صبحست سعـادت كه ندارد آغاز

      بى نيــازى ندهد دهر خدايا تو بده
      سازگــارى نكند خلق خدايـا تو بسـاز

      از سر لطف دل خسته ى بيچاره عبيد
      بنـواز اى كرم عـام تو بيچـاره نواز…

      #عبيد_زاكانى

      🍂🌱🍂🌱🍂

      گر یک ورق از کتاب ما برخوانی حیران ابد شوی زهی حیرانی گر یک نفسی به درس دل بنشینی استادان را به درس خود بنشانی

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از توست
تـو هم آمیـخته با خون سیـاوُش شدی

#شهریار

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزم

در پردۀ دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم

#حضرت_مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو

من آن دیوانه بندم که دیوان را همی‌بندم
زبان مرغ می‌دانم سلیمانم به جان تو

نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من
نخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان تو

چو تو پنهان شوی از من همه تاریکی و کفرم
چو تو پیدا شوی بر من مسلمانم به جان تو

گر آبی خوردم از کوزه خیال تو در او دیدم
وگر یک دم زدم بی‌تو پشیمانم به جان تو

اگر بی‌تو بر افلاکم چو ابر تیره غمناکم
وگر بی‌تو به گلزارم به زندانم به جان تو

سماع گوش من نامت سماع هوش من جامت
عمارت کن مرا آخر که ویرانم به جان تو

درون صومعه و مسجد تویی مقصودم ای مرشد
به هر سو رو بگردانی بگردانم به جان تو

سخن با عشق می‌گویم که او شیر و من آهویم
چه آهویم که شیران را نگهبانم به جان تو

ایا منکر درون جان مکن انکارها پنهان
که سر سرنبشتت را فروخوانم به جان تو

چه خویشی کرد آن بی‌چون عجب با این دل پرخون
که ببریده‌ست آن خویشی ز خویشانم به جان تو

تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو

ز عشق شمس تبریزی ز بیداری و شبخیزی
مثال ذره گردان پریشانم به جان تو

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت

گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت

دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم
کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت

گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد
گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت

گفتا که بود همره گفتم خیالت ای شه
گفتا که خواندت این جا گفتم که بوی جامت

گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت

گفتا کجاست خوشتر گفتم که قصر قیصر
گفتا چه دیدی آن جا گفتم که صد کرامت

گفتا چراست خالی گفتم ز بیم رهزن
گفتا که کیست رهزن گفتم که این ملامت

گفتا کجاست ایمن گفتم که زهد و تقوا
گفتا که زهد چه بود گفتم ره سلامت

گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت
گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت

خامش که گر بگویم من نکته های او را
از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست…
بر لبش جام شرابی و سبویی در دست…
.
گفتم نکنی شرم از این می خواری؟
گفتا که مگر حکم به جلبم داری!؟

گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟
در روز جزا وعده به آتش کرده؟
.
گفتا که برو بی خبر از دینداری
خود را به از باده خوران پنداری؟!
.
من می خورمو هیچ نباشد شرمم
زیرا به سخاوت خدا دل گرمم…

من هرچه کنم گنه از این می خواری
صد به ز تو ام که دایما هشیاری…
.
عمر زاهد همه طى شد به تمناى بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت
.
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
.
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت…!!!

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

چشم خود بستم که دیگر، چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد : «دیوانه! من می‌بینمش …»

#شهریار

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

با دل گفتم که ای دل از نادانی
محروم ز خدمت شده‌ای میدانی

دل گفت مرا سخن غلط میرانی
من لازمِ خدمتم تو سرگردانی

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

گر یار زند بر دف و صد غصه براند
من نیز غزل گویم و تا یار بخواند…

چرخی بزنم ، هو بکشم با دم سازش
صد باده بیارم که در آن حال بماند…

زیرا که خدا در دف و این ساز دلارام
یک راز نهان کرده که دیوانه بداند..

با نفحه ی این ساز دل انگیز سماعی
عاشق شود آن که دل از غیر برهاند

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

در بُنِ چاهی هَمی‌بودم زَبون
در همه عالَم نمی‌گُنجَم کُنون

آفرین‌ها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غَمْ جدا

گَر سَر هر مویِ من یابَد زبان
شُکرهایِ تو نیاید در بیان

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

صبح و سحر و بلبل و گلزار یکیست
معشوقه و عشق و عاشق و یار یکیست

هرچند درون خانه را می نگرم
خود دایره و نقطه پرگار یکیست…

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

عشق باشد
چون درخت و
عاشقان سایه درخت

سایه گر چه دور افتد
بایدش آن جا شدن

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

عشق و عاشق یکی‌ست ای جان
تا ظن نبری که آن دو نیمست

چون گشت درست عشق عاشق
هم منعم خویش و هم نعیمست

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

من ذره و خورشید لقائی تو مرا
بیمار غمم عین دوائی تو مرا

بی‌بال و پراندر پی تو می‌پرم
من کاه شدم چو کهربائی تو مرا

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

در عـشـق
اگــر بـی‌جـان شــوی

جــان و جـهـانـت
مـن بــَسـَـم …

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

ای دل چو وصال یار دیدی حالی
در پای غمش بمیر تا کی نالی

شرطست چو آفتاب رخ بنماید
گر شمع نمیرد بکشندش حالی…

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

ما چو افسانه دل بی‌سر و بی‌پایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم

گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم
ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

می خواستم به پای تو ، تقدیمِ جان کنم
بختم چنین نخواست که کاری چنان کنم‏

تلخ است ، دوست داشتن و واگذاشتن
زان تلخ تر کــه رنجه ، دلِ دیگران کنم

#سیمین_بهبهانی

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

گر با غم عشــــق سازگار آید دل
بر مرکب آرزو ســـوار آید دل

گر دل نبود کجا وطن سازد عشق
ور عشــق نباشد به چه کار آید دل

#ابو_سعید_ابولخیر

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

غم خوردنِ این جهان فانی هوس است
از هستی ما به نیستی یک‌نفس است

نیکویی کن اگر تو را دسترس است
کاین عالم، یادگارِ بسیار کس است…

#سنایی

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

ای در دل من میل و تمنا همه تو

وندر سر من مایه سودا همه تو

هر چند به روزگار در می نگرم

امروز همه تویی و فردا همه تو

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

بیخود شده‌ام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم

من تاج نمی‌خواهم من تخت نمی‌خواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
شرح جمال حور ز رویت روایتی

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه‌ای
آب خضر ز نوش لبانت کنایتی

هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای
هر سطری از خصال تو و از رحمت آیتی

کی عطرسای مجلس روحانیان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی

در آرزوی خاک در یار سوختیم
یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی

ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی

بوی دل کباب من آفاق را گرفت
این آتش درون بکند هم سرایتی

در آتش ار خیال رخش دست می‌دهد
ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی

#حافظ

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

از درد ترک خورده و از زخم کبودیم
کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم

او می رود و هر قدمش لاله و نسرین
ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم

ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم
با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم

تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست
از غیرتمان بود ، نوشتند حسودیم

جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم
در حسرت پیراهن او پود به پودیم

پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است
دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم

بر سقف اگر رستن قندیل فراز است
ما نیز همانیم ، فرازیم و فرودیم

یک روز میاید و بماند که چه دیر است
روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم

بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم
آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم

#حامد_عسکری

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

ما مشق غم عشق تورا خوش ننوشتیم
اما تو بکش خط به خطای همه ی ما

ای ابر گر از خانه ی آن یار گذشتی
باگریه بزن بوسه به جای همه ی ما

#فاضل_نظری

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

ای در میان جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر

نقش تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر

#عطار_نیشابوری

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

بلای غمزه نامهربان خون خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

#سعدی

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد

هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

من مست و تو دیوانه، ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ، تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

دلا نزد کسی بنشین
که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو
که او گل‌های تَر دارد

نه هر کِلْکی شِکَر دارد
نه هر زیری زِبَر دارد
نه هر چشمی نظر دارد
نه هر بَحری گُهر دارد

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود

هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود

آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

ای آنکه طَبیب دَردهایِ مائی

این دَرد ز حَد رفت چه میفرمائی؟

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

منشین با دو سه ابله
که بمانی ز چنین ره

تو ز مردان خدا جو
صفت جان و جهان را

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

هر که گوید اومنم، او من نشد
خوشه او لایق خرمن نشد

من مشو از من بشو تا من شوی
خوشه شو تا لایق خرمن شوی

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

گر این سلطان ما را بنده باشی
همه گریند و تو در خنده باشی

وگر غم پر شود اطراف عالم
تو شاد و خرم و فرخنده باشی

#مولانا

☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘

امتیاز دهید
5/5